معنی نپذیرفتن چیزی
حل جدول
سرسختی
نپذیرفتن
رد
مقاومت در نپذیرفتن چیزی
سرسختی
سر سختی
چیزی
شی
نپذیرفتن و خودداری
اباداشتن
ابا داشتن
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
چیزی. (اِخ) رجوع به طایفه ملکشاهی شود.
چیزی. (اِ) (مرکب از چیز + ی) شی ٔ. || کمی. قدری. مقداری. و چون با عدد بکار رود مترادف با عدد مجهول «اند» افتد؛ یعنی مبلغ یا مقدار یا مقداری بیشتر: کوه قارن ناحیتی است که مر او را ده هزار و چیزی ده است. (حدود العالم). گفت دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی. (تاریخ سیستان).
- چیزی شدن، عنوانی یافتن. موجودیت یافتن. اهمیت و اعتبار گرفتن:
هیچکس از پیش خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ حلوائی نشد استادکار
تا که شاگرد شکرریزی نشد.
؟
فارسی به ایتالیایی
qualcosa
فارسی به آلمانی
Etwas, Irgendetwas
معادل ابجد
1522